حماسۀ پیاده روی اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
جابر! این خاکی که عطرش، از تو زائر ساخته آسمانها را در این ایوان، مجاور ساخته از قدمهایت بپرس: این راه پایانش کجاست؟ کاینچنین از عالم و آدم، مسافر ساخته نه فقط قـلب تو، قلب عـالمی را سوخته نه فقط از من که از هر سنگ، شاعر ساخته خاک راهش مُحییَ الاموات، عطرش زندگی از قلوب مرده هم این خاک، عابر ساخته آن که میخوانی برایش: «یا حبیبی یا حسین« هر نگاهش، یک حبیبابنمظاهر ساخته هرکسی، هرجا، دم از آزادگی زد، خویش را با امام عصر عـاشورا، معاصر ساخته کارش از اول همین بود، آن مسیحایی که از فُطرس پر سوخته، مرغ مهاجـر ساخته کاش میدید، آن که رگهای گلویش را برید خون جوشانش، چه دلها را که طاهر ساخته آه! دیـدنها چه کـرده با دل زینب؟ اگر این شـنیدنها، تو را آشفتهخاطر ساخته |